«حاج اصغر» از دروازه مرگ گذشت و به افسانه ها پیوست

حاج اصغر دیروز نیازمند یاری بود نه امروز که تاسف بخوریم و بگوئیم ناگهان چقدر زود دیر شد!

روزگار با «حاج اصغر شکوهیان» پیک صدیق گلزار اندیشه ها و خادم پیر مطبوعات که یک عمر به توزیع روزنامه و مجله در شهر کوهبنان پرداخت خوب تا نکرد.

 

Shokohianصدای زرند؛ محمود جعفری: حالا این خادم پیر مطبوعات برای همیشه از میان ما رفته است. هرچند تا زمانی که زنده بود و سالها  در بستر بیماری افتاده بود کسی از او که قامتش در راه خدمت به مطبوعات خمیده شد حالی نپرسید. خاطرات سال های عمر «حاج علی اصغر» مجموعه ای بود  از رنج هایی که در راه خدمت به مطبوعات کشیده و دشواری هایی که از سر گذرانده بود. خاطرات و درددل های «حاج اصغر» مثنوی هفتاد من کاغذ بود که ناگفته ماند تا وقتی دیگر، وقتی که هرگز نیامد و حرف ها همانطور ناگفته ماند…

 

بر هیچ کس پوشیده نیست که «حاج اصغر» چه حق عظیمی بر گردن این مردم داشت. او سال ها در سرما و گرما و در باد و بوران هر روز پیاده کوچه و خیابان های شهر را طی می کرد تا روزنامه ها و مجلات را به موقع به دست مشترکان برساند. او که هر روز کیلومترها راه را پیاده طی می کرد سرانجام از دروازه مرگ گذشت و به افسانه ها پیوست.

 

وی که متولد سال ۱۳۰۶ بود از سال ۱۳۲۰ با نمایندگی روزنامه اطلاعات کارش را آغاز نمود و طی ۶۶ سال خدمت به خانواده بزرگ مطبوعات هیچگاه از تلاش و کوشش باز نایستاد و سال ها با عشق و علاقه برای اعتلای سطح فرهنگ این دیار تلاش کرد.

 

مَخلص کلام اینکه حاج اصغر دیروز نیازمند یاری بود نه امروز که تاسف بخوریم و بگوئیم ناگهان چقدر زود دیر شد! و مشمول این ابیات مشهور شویم که شاعری سروده است:

 

در حیرتم از مرام این مردم پست          این طایفه زنده کُشِ مُرده پـرست

تا مَرد بود زنده کشندش به جفاتا          مُرد به حسرت ببرندش سر دست

 

 

انتهای پیام/