سربازانی از جنس آرش

صدای زرند – طیبه گلستانی حتکنی: بر فراز البرز ایستادی و همه گمان می کردند تیر در کمان می گذاری و پرتاب می کنی. اما چه کسی می دانست که جان در کمان گذاشته ای و با تمام توان به سرزمینت می اندیشی؟

Sarbaz-

صدای زرند – طیبه گلستانی حتکنی: بر فراز البرز ایستادی و همه گمان می کردند تیر در کمان می گذاری و پرتاب می کنی. اما چه کسی می دانست که جان در کمان گذاشته ای و با تمام توان به سرزمینت می اندیشی؟

 

وقتی روحت در کمان از صبح تا غروب بر فراز ایران پرواز کرد و مرز ایران را مشخص کرد، چه کسی می دانست که جسم تو بر سنگ های البرز بی جان است؟

 

ایرانیان شاد بودند که چون تویی وجود دارد اما هنگامی پیکر بی جان تو را دیدند از عظمت آن، همه سکوت کردند. قرن ها سکوت کردند، حتی فردوسی توان سخن گفتن از تو را نداشت زیرا در قلم هیچکس نگنجیدی..

 

آخر چگونه می توان سرباز وطن را توصیف کرد؟ سربازی بی جان بر سنگ های مقدس ایران…

 

اما تو آرام گرفتی و هر ذره ی تو تا همیشه ی تاریخ در وجود همه ی سربازان ایران ماند و هنوز هم این سرزمین، آرش پرور است.

 

آرش های خاموش که آرش می شوند، تا اگر روزی کسانی از جنس تورانیان خیالی باطل درباره مرزهای ایران کردند، جان در کمان بگذارند.

 

گاه نمی دانم چه نیرویی از وجود تو در هستی مانده است که جسم آرش های آریایی، چندروزی مانده به جشن تیرگان (همان روز کمان کشیدن آرش)، روح آرش را چون می به جوش آوردند.

 

این بار هم سکوت، سرزمین ایران را فراگرفت.

 

گرچه آرش های سرزمینم آرام گرفتند، اما هر صبح تا غروب بر فراز البرز، کمان در دست ایستاده اند و سرزمینشان را نظاره می کنند و من شما را می ستایم و زمزمه می کنم:

 

با این خیال که لحظه ای آرام می شوی / ما را نصیب ولوله و جوش کرده ای

 

انتهای پیام/

 

دلنوشته از: طیبه گلستانی حتکنی – دکترای زبان و ادبیات فارسی