مهدی مهدیزاده گزوئی در سال ۱۳۵۳ در زمان شرکت در مراسم تشییع پیکر “آیتالله حسین غفاری آذرشهری” در قم توسط ساواک دستگیر و برای شکنجه، با بدنی که از آبِ آلوده خیس بود در سردخانه قرار داده شد؛ با وجود اینکه جان سالم از این شکنجهی وحشتناک به در برد اما متحمل بیماری شدیدی شد که بعد از گذشت ۸ ماه و با تحمل درد و رنج به جمع شهدا پیوست. پنجم شهریور، یعنی کمتر از ۲۰ روز دیگر سالگرد شهادت این مرد غیور زرندی است که ما میتوانیم با حضور بر سر مزار این شهید یاد و خاطر ایشان را زنده نگه داریم.
صدای زرند؛ جوادزمانی بابگهری: مهدی مهدیزاده گزوئی متولد اول آبان ۱۳۳۵ در دهستان گزوئیه بود. وی در یک خانواده مذهبی، متوسط و پر جمعیت چشم به جهان گشود. وی فرزند ششم یک خانواده هفت فرزندی بود. پدر وی حاج حسن مهدیزاده فردی مومن، خَیر، انقلابی و از عاشقان اهلبیت (ع) بود که توانست با تلاش خَیرانه خود و به تنهایی مسجدی باشکوه در روستای گزوئیه بسازد که این مسجد اکنون به عنوان مسجد اصلی این روستا محسوب میشود. مادر این بزرگ مردِ زرندی، معصومه خانم، هم از بانوان مومنه و خیرخواه روستای گزوئیه بود و در همه حال تلاش میکرد تا در راه دین اسلام پیشقدم باشد.
به دلیل علاقه و اشتیاقی که ایشان به طلبگی و دروس دینی داشت بعد از گذراندن کلاس ششم در سال ۱۳۴۹ پدرش او را با راهنمایی حجت الاسلام شیخ حسنزاده، از روحانیون معروف شهرستان زرند، به حوزه علمیهی قم فرستاد. شیر پاک مادر و طعام حلال سفره پدر از او مبارزی ساخت که در سالهای قبل از پیروزی انقلاب با تمام وجود و غیورانه در بسیاری از صحنههای مبارزه حق علیه باطل، در دوران تحصیل خود در قم شرکت داشت.
نام و سرگذشتِ کلی این بزرگمرد زرندی اولین بار توسط حجتالاسلام ابراهیمی امام جمعه زرند در یادواره شهدای روحانی شهرستان زرند که پنجشنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۵ برگزار شد و نیز از طریق تریبون نماز جمعه همان هفته بیان شد که همین موضوع باعث شد تا برای معرفی بیشتر ایشان به مردم شهیدپرور زرند دست به قلم شویم.
غلامرضا مهدیزاده از همحجرهایهای ایشان در مورد مهدی میگوید: سال ۱۳۴۹ بود که ما با هم به حوزهی علمیه قم رفتیم. در ابتدا به مدرسه حاج ملاصادق رفتیم و در آنجا حجره داشتیم. سپس به دلیل تراکم تعداد طلبه در آن زمان، ما به مدرسه ستیه نقل مکان کردیم.
ایشان در مورد روحیه مبارزهطلبی مهدی میگوید: وی همیشه خواهان این بود که در راه دین اسلام مبارزه کند و با توجه به توان جسمی و قدرتی که داشت دلیرانه در بسیاری زمانها با مامورین ساواک درگیر میشد. یادم هست که یک زمان در دوران تحصیل، قرار بود آیتالله نجفی مرعشی در یکی از صحنهای حرم حضرت معصومه (س) (احتمالاً صحن اتابکی) نماز جماعت بخوانند و ما قبل از نماز در صحن حضور داشتیم و و در یکی از ایوانها در انتظار نشسته بودیم. وی ناگهان رو به من کرد و با نشان دادن شخصی گفت: ببین آنتن بیسیم اون فرد چطور برق میزند. تابلو است که ساواکی است. میخواهی باهاش درگیر بشیم؟ به او گفتم: مهدی دستگیرمان میکنند، بیخیال باش. اما او چنان از حضور این فرد در این حالت عصبانی بود و با روحیهای که داشت با آن ساواکی درگیر شد و او را با ضربات مشت و لگد زد و فرار کرد که خوشبختانه آن مامور نتوانست ما را دستگیر کند. حتی بارها شده بود که با شناسایی خانههای پنهان ساواک در قم و با حضو در آنجا، پشت درهای این خانهها مینوشتیم «مرگ بر شاه».
مهدی همیشه و در همه حال دستگیر افراد نیازمند بود و با وجود اینکه شرایط مالی مناسبی نداشت اما تا جایی که در توانش بود و میتوانست از راههای مختلف سعی در کمکرسانی به مردم به ویژه روستایان محل تولد خود داشت. بسیاری از افراد و دوستان این مردِ بزرگ زرندی تنها خوبی و پاک بودن را از ایشان در خاطره دارند و از وی به نیکی یاد میکنند.
در سال ۱۳۵۳ که مهدی در قم مشغول به تحصیل و مبارزه در جهت اهداف امام خمینی (ره) بود متوجه این میشود که ساواک قرار است پیکر یکی از مبارزان انقلابی و از دوستان نزدیک امام خمینی (ره) را مخفیانه در قبرستان دارالسلام قم به خاک بسپارد. این مبارز انقلابی مرحوم «آیتالله حاج شیخ حسین غفاری آذرشهری» از مبارزان انقلابی، شجاع و پرصلابت نهضت امام خمینی (ره) بود که در ششم دیماه سال ۱۳۵۳ بعد از سالها مبارزه علیه نظام طاغوتی پهلوی در زندانهای ساواک بر اثر شکنجه و فشارهای زیاد به شهادت رسیده بود. با توجه به بزرگی نام این مرد انقلابی ساواک از خانواده وی خواسته بود که بدون سروصدا و بدون آنکه به کسی چیزی بگویند، جنازه ایشان را تحویل بگیرند و در تهران دفن کنند. اما خانواده غفاری این درخواست را رد میکنند و به همین دلیل ساواک مجبور میشد به منظور تدفین مخفیانه جنازهی این شهید، جنازه او را شبانه به قم بفرستد و او را در آنجا دفن کند. اما طلاب و مردم قم از این موضوع باخبر میشوند و بهطرز باشکوهی در تشییع جنازه او که صبح روز هفتم دیماه برگزار شد، شرکت میکنند.
ادامه این داستان را غلامرضا مهدیزاده اینچنین تعریف میکند که: صبح بود که برای تشییع پیکر یکی از انقلابیون مهم به سمت حرم حضرت معصومه (س) رفتیم. خیابانها بسیار شلوغ بود و مامورین ساواک همه جا حضور داشتند. ما در همراهی با جمع حاضر در تشییع جنازه، شعارهای زیادی بر علیه شاه و در حمایت از نهضت امام خمینی (ره) میدادیم. شرایط به گونهای بود که کنترل آن از دست ساواک هم خارج شده بود. اما ساواک که نمیتوانست این شرایط را تحمل کند دستور دستگیری افراد به ویژه طلبهها را صادر کرد. این موضوع باعث شد که ما از جمع جدا شویم و هر کسی به سمتی فرار کند. من به یکی از کوچههای نزدیک محل تشییع جنازه رفتم و خوشبختانه با حمایت یکی از ساکنین آن کوچه که پیرزنی مهربان بود توانستم به خانه ایشان پناه ببرم و از دست ساواک جان سالم به در ببرم. تا غروب در حوضانبار این خانه ماندم و بعد از آرام شدن شرایط به مدرسه ستیه رفتم و منتظر مهدی شدم. شنیده بودم که ساواک بسیاری از طلبهها را دستگیر کرده و برده است. بعد از گذشت چندین ساعت مهدی به حجره آمد و با حالی خراب خود را روی تخت انداخت. من از او پرسیدم که چه شده و چه کار کردی؟ گفت: من از دست ساواک فرار کردم اما بعد از گذشتن از رودخانه قم من را دستگیر کردند و بردند.
غلامرضا مهدیزاده میگوید: حال بسیاری بدی داشت و همراه با سرفه زدن خون از گلویش بیرون میآمد. هرچه در مورد حالش از او سوال کردم که چه شده است اما با توجه به روحیهای که داشت هیچ چیزی در این مورد به من نمیگفت تا مبادا ریا نشود. تا اینکه با اصرار زیادِ من و برای اینکه او را به بیمارستان ببرم دلیل حالش را به من گفت. گفت: لطفاً در مورد حال من به هیچکس حتی پدر و مادرم چیزی نگو. گفت: وقتی ساواک من را گرفت بدنم از آبِ آلوده خیس بود و من را در همین حال به یک سردخانه برد و درب اتاق سردخانه را بستند. دمای محیط بسیار پایین بود و من احساس بسیار بدی در آن شرایط داشتم. بعد از چندین ساعت که من را رها کردند تمام بدنم یخ زده بود و به سختی راه میرفتم و خودم را به سختی به اینجا رساندم.
تاکنون و براساس گفتههای اطرافیان، تصور میشد که مهدی مهدیزاده با حضور در تشییع جنازه “آیتالله محمدرضا سعیدی” توسط ساواک دستگیر و به این حال دچار شده است. اما با بررسی تاریخ شهادت وی و تاریخ تشییع جنازه آیتالله سعیدی و با نظرسنجی از حجتالاسلام والمسلمین ابراهیمی امام جمعه زرند مشخص شد که این موضوع یک اشتباه تاریخی بوده و مهدی مهدیزاده زمانی که در تشییع جنازه “آیتالله حسین غفاری” حضور داشته توسط ساواک دستگیر و به سردخانه منتقل شده است.
متاسفانه این حادثه باعث شد که مهدی دچار یک بیماری ممتد و دردناک شود. بعد از آن حادثه یکی دو مرتبه برای درمان به بیمارستانهای قم از جمله بیمارستان آیتالله گلپایگانی مراجعه میکند اما تغییری در حال او ایجاد نمیشود. وی بعد از عید و در اوایل سال ۱۳۵۴، با وجود بیماری سختی که داشت به شهر زرند و روستای محل تولدش باز میگردد. خانواده که از حال او با خبر میشوند برای درمانش، او را به شهرها و بیمارستانهای مختلفی میبرند اما هیچ کدام افاقهای در بهبود شرایط این عزیز نمیکند. شدت این بیماری به گونهای بود که باعث شد علیرغم اینکه او دوست داشت برای آموزش فنون نظامی به سربازی برود، در هشتم اردیبهشت سال ۱۳۵۴ از سربازی معاف شود.
سرانجام حاج حسن پدر مهدی مجبور میشود وی را برای درمان به تهران ببرد و متاسفانه مهدی در این سفر و با تحمل حدود ۸ ماه شرایط دردناک بیماری در بیمارستان فوت میکند.
بعد از اینکه مهدی در بیمارستان تهران فوت میکند داستان جالبی، نقل شده است که خواندن آن خالی از فایده نیست. پدر مهدی در مورد سفر به تهران و لحظه ملکوتی شدن مهدی گفته است: حال مهدی در بیمارستان خیلی بد بود. من برای انجام پارهای کارها به بیرون از بیمارستان رفته بودم. وقتی برگشتم تخت مهدی را خالی دیدم. وقتی از پرسنل بیمارستان پرسیدم پسرم کجاست؟! گفتند: جنازه پسرت را به بهشتزهرا (س) بردهاند. مضطرب و نگران در شهری غریب به سمت بهشت زهرا (س) حرکت کردم. در میان راه بود که زنی به کنار من آمد و گفت چرا نگرانی پیرمرد؟ من داستان را برایش تعریف کردم. زن گفت: “اصلاً نگران نباش. من به تو کمک میکنم.” او مرا به بهشت زهرا (س) برد و به یک محل که جنازههای زیادی که روی تمامی آنها پوشیده شده بود، رفتیم. به خودم گفتم حالا من چطور از بین این همه جنازه، جنازه پسرم را پیدا کنم؟ زن به من گفت: “دنبال من بیا تا جنازه پسرت را نشانت دهم.” زن که چادری مشکی بر تن داشت جلو افتاد و من دنبال او بودم. زن تمام جنازهها را یکی پس از دیگری بدون آنکه روی آنها را بردارد پشت سرگذاشت تا اینکه سرانجام روی یکی از آنها را کنار زد و گفت: “این پسر شما نیست؟” با تعجب گفتم: “بله همین است.” آن زنِ بزرگوار به غسالها سفارش کرد که زودتر جنازه مهدی را آماده و تحویل دهند. تمامی کارهای ترخیص و هزینهها را این زن پرداخت کرد. جنازه را که داخل آمبولانس گذاشتند تا به زرند بیاوریم، آن زن یک دسته گل آورد و روی سینه مهدی گذاشت و از من خداحافظی کرد. هرچه اصرار کردم تا این زن خودش را معرفی کند اما فایدهای نداشت و او رفت.
بر اساس مدارکی که موجود است احتمالاً نام این زن که در تهران به حاج حسن پدر مهدی کمک کرده است صغرا علیخانی بوده که رسید گورستان تهران را نیز او تسویه کرده است.
آرامگاه ابدی این غیورمرد زرندی و طلبهی مجاهد راه انقلاب در روستای محل تولد خود (گزوئیه) و در کنار قبور پدر و مادرش میباشد. تصاویری از آرامگاه این عزیز به زودی از همین رسانه منتشر خواهد شد.
بر اساس گفته اطرافیان مهدی، ایشان همحجره و همدوره افرادی چون حجتالاسلام مجید انصاری، حجتالاسلام علی مطهری، حجتالاسلام مهدی عربپور بوده است و تصاویری که از دوستان ایشان به جا مانده است نیز این موضوع را نشان میدهد.
متاسفانه با وجود شرایطی که شرح داده شد، بعد از گذشت ۴۱ سال، نام مهدی مهدیزاده هنوز به طور رسمی توسط نهادهای مربوطه به عنوان شهید ثبت نشده است و تنها به صورت غیررسمی بعد از نام ایشان آورده میشود، “وی در مبارزه با رژیم طاغوت و در زمان تشییع جنازه آیتالله غفاری به جمع شهدا پیوست”، که میطلبد مسئولین مربوطه بعد از ۴۱ سال و برای شادی روح این بزرگمرد زرندی تدبیری چاره کنند تا در چهل و یکمین سالگرد این عزیز بتوانیم به صورت رسمی نام شهید را به این بزرگوار بدهیم و نام وی را به لیست شهدای روحانی و شهدای قبل از انقلاب شهرستان زرند اضافه کنیم. پنجم شهریور، یعنی کمتر از ۲۰ روز دیگر سالگرد شهادت این مرد غیور زرندی است که ما میتوانیم با حضور بر سر مزار این شهید یاد و خاطر ایشان را زنده نگه داریم.
تهیه و تنظیم در پایگاه اطلاعرسانی صدای زرند – جواد زمانی بابگهری
با سپاس از همکاری و پیگیری:
حجتالاسلام والمسلمین علی ابراهیمی، امام جمعه و نماینده ولی فقیه در شهرستان زرند
مهدی مهدیزاده، دهیار روستای گزوئیه و از دوستان شهید مهدی مهدیزاده
عزیزالله مهدیزاده، برادر شهید مهدی مهدیزاده
غلامرضا مهدیزاده، همحجرهای شهید مهدی مهدیزاده
رییس حوزه قضایی شهرستان زرند با اعلام آمادگی دستگاه قضایی برای کمک به تحقق عملی شعار سال، بررسی میدانی از بنگاه های تولیدی جهت احصا و حل موانع تولید و نیز افزایش نظارت بر بازار را از مهمترین برنامه های دادگستری در سال جاری دانست.
ریاست محترم دامپزشکی زرند از آغاز واکسیناسیون دامهای سبک این شهرستان علیه بیماری طاعون نشخوارکنندگان کوچک خبر داد.
تدوین اولین استاندارد آموزشی اطفای حریق در قطار با همکاری سازمان آتش نشانی ،فنی و حرفه ای و راه آهن شهرستان زرند به انجام رسید
معاون سیاسی اجتماعی فرماندار زرند از رونمایی تقویم جشنواره های سال ۱۴۰۳ شهرستان زرند در عید سعید فطر خبر داد.
ارسال دیدگاه
قوانین ارسال نظر