زرند قدیم:

دباغی در زرند

از همان زمان که دسته جاتی از کوچ نشینان در مرتع ها و آبادی های آن سامان قرار گرفتند به اهمیت پوست و این که کالایی بس گرانبهاست، آشنا بودند.

صدای زرند،از همان زمان که دسته جاتی از کوچ نشینان در مرتع ها و آبادی های آن سامان قرار گرفتند به اهمیت پوست و این که کالایی بس گرانبهاست، آشنا بودند.

 

آن ها از موی حیواناتی مثل شتر،گوسفند و بز جهت بافتن بسیاری پارچه های خشن در زرند استفاده می کردند.لباس،چادری که وسیله ای برای پناه آوردن به آن بود،بافتن جوراب، دستکش و پرده ای که بر سردر اتاق خود آویزان می کردند همه آن ها از پشم گوسفندان به دست می آمد.شتر که در بخشی مفصل بدان پرداخته ام حیوانی بس نجیب بود که از موی آن حیوان برای چادر و پلاس استفاده می کردند و آن چادر به قدری در زمستان ها گرم بود که چادر نشینان گاهی اوقات لازم نمی دیدند تا در آن آتش بیفروزند.برای زیر انداز خود نیز آنان از پشم بهره می بردند و با پشت گرمی و همت بالای زنان خود دست به رشتن موها و پشم حیوانات می زدند و سپس آن ها را می بافتند و فرشی زمردین پدید می آمد تا آن را زیر پای خود بگسترانند، سرمایی که از زیر پای آن ها بر آنان هجوم می آورد از خود دور نمایند.

dabaghi

 

دباغان این شهر پس از فرآوری و جداکردن پشم و مو از پوست و آماده کردن آن را به شهر های مشهد، نیشابور، قوجان، اصفهان و کشور های تابعه روسیه صادر کرده و در آن جا هم در صنایع کفاشی، کیف، کلاه، دستکش، گَبر، خُفتان، چکمه های ساق بلند، طبل، آلات موسیقی، کلاه خود، چنگ، دف، بربط و حتی لباس های فاخر، زره و جوشن نیز استفاده می کردند. در حدود ۷۰ سال پیش که جمعیت شهر به اندازه یک میهمانی جشن عروسی امروزی بود و مقررات و محدودیت های شهرنشینی و ضوابط آن ها وجود نداشت و همه جا آرام و بی سر و صدا بود چندین مرکز دباغی در گوشه و کنار شهر در حوالی خیابان شمس تبریزی شمالی و همین خیابان مصلی کنونی وجود داشت که گمان می کنم به علی عبدالله اجداد غلامحسین و جواد دباغ تعلق داشت. در درون اتاق های آن تغارهایی بود که در آن ها آب، نمک و آهک برای جداکردن پشم و مو از پوست به کار می رفت و علاوه برآن از سودا، پوست انار، پوست گردو و مواد قلیایی در آن حوضچه می ریختند تا پوست به حالتی انعطاف پذیر تبدیل شود و بتوان آن را تا کرد و مانند دیگر مواد آن را به هر شکلی در آورد. آنان برای آن که پوست را به اصطلاح برسانند یا به عبارتی دیگر ور آورند یعنی حالت بپذیرد ابتدا آن را به چهار میخ می کشیدند و با ریشه و پوست بنه آن را در آب چند روز می رساندند و برای ساختن مشک و خیک که برای نگهداری دوغ و مشک سقایی مراحل زیادی را می پیمودند.برای این هدف آنان می بایستی به هنگام سلاخی گاو یا گوسفند بدون آن که پوست را بچاکند به صورت دولی از تن حیوان بدر می آوردند و پس از فرآیند رساندن آن با گیاهان معطر، آن را خوشبو کرده و  درمیان بوته و برگ آن ها را می خواباندند. آن گاه ماستی که چند روز بلامصرف باقی مانده بود درون آن می ریختند و سپس چند زن آن را برداشته روی سه پایه ای گذاشته و ساعت ها آن را تکان می دادند تا این که مسکه ای بسیار خوشمزه با عطر گل های بهاری به دست می آمد که وقتی که حتی مرده ای جرعه ای از آن را می نوشید بلافاصله زنده شده و راست قد می شد و به حیات خود ادامه می داد.برای ساختن زه کمان و یا تار پود کمو یا سرند نیز همان فرآیند یعنی به چهار میخ کشیدن آن پوست و با به دست گرفتن تیغ بسیار تیز شروع به بریدن پوست از قسمت خارجی آن می کردند و آن را به تارهای بسیار باریکی یا کلفتی که برای بیان مقاصد معینی به کار می رفت، تبدیل می کردند از جمله تارهای سه تار، چنگ، نای و سایر ادوات موسیقی از آن جمله هستند.

 

به یاد می آورم مرحوم پدرم در زمستان گاهی اوقات پوستینی بلند برتن می نمود و یا پوستینی از پوست بره به عنوان فرش برای زیر انداز خود استفاده می کرد.وی علاوه بر آن کیف چرمینه ای هم داشت که در آن سکه ها و قرآنی ها را جای می داد. او همچنین کمر بندی چرمی مطابق رسم متداول آن زمان بر کمر می بست. رجال قدیم مانند مرحوم آقا سید محمد صالح و سید مجتبی که از آن نوع پوستین ها داشتند که به رنگ زرد طلایی بود. در یکی از مراسم روضه خوانی که او شرکت کرده آن را پوشیده بود که بنده خدا نخست می پنداشتم پوست شیر بر تن کرده است. پوستین ها اصولا به دلیل ضخامت، در زمستان بسیار گرم و پوششی مناسب بودند.یکی دیگر از صنایع جنبی پوست، نمدمالی بود که در زرند با رونق بسیار ادامه داشت نمدمالان پشم، موی و کورک حیوانات را پس از جداکردن از پوست در حوضچه هایی که با نمک، سودا و موادی مانند پوست گردو، روناس و غیره آغشته شده بود، می ریختند و آن قدر آن ها را لگدمال می کردند تا خود را بگیرند سپس آن ها را بر روی زمین پهن کرده تا اندازه ای خشک بشوند و اندک رطوبتی در آن ها باقی بماند آن گاه آن ها را لوله کرده و چند نفر پهلو به پهلوی هم می نشستند و پیوسته بر آن ها مشت و لگد می کوبیدند و اندک اندک آن ها را پیچیده تا سرانجام دوباره آن ها را باز کرده و این کار را از سر می گرفتند و آن قدر این کار را ادامه می دادند تا نمد مالیده می شد. درآغاز نمد به خاطر مواد ترکیبی و جداشدن از پوست بوی نامطبوعی داشت برای این کار آن را آفتاب کرده یا در جایی به طور لوله شده می گذاشتند تا بوی آن بدر رود و اگر می خواستند کلاه نمدی بسازند آن را روی چیزی مانند مانکن های کنونی که به شکل سر آدمی بودند قرار می دادند و با مشت و آرنج به جان آن می افتادند و آن قدر آن را می زدند تا کلاه مالیده می شد هر کس به تناسب بزرگی و کوچکی سر خود سفارش کلاه خود را به کلاه مال می داد. نمدی که در شهر زرند مالیده می شد از نوع بسیار مرغوب و با کیفیتی بالا بود به طوری که مشتریانی از هند، شام تا ماورای عثمانیه و شما آفریقا از این کالای زرندی خرید می کردند و سوداگران پوست نمد در زرند آن را تا اقصی نقاط آن طرف دریاها و آب ها عرضه می کردند.

 

می دانیم که بوشهر در عهد قاجاریان شهری بسیار خرم و آبادان بوده لابد می پرسید چرا؟ برای این که بر سر شاهراه های بزرگ آبی دنیای آن روز قرار داشت و از طرفی نزدیک ممالک عربی در حاشیه های خلیج فارس بوده و در آن طرف یمن و خلیج عدن و از طرف دیگر شبه قاره هند که زیر سلطه انگلیسیان بوده و قبل از آن هنگام خلیج همیشه فارس جولانگاه پرتقالیان بود که یکی از ماجراجویان و فرماندهان نظامی آن ها آلفونسودو آلبوکرک بود و در قشم قلعه هایی مستحکم ساخت که هنوز پا برجاست و در اواخر عمر وصیت کرده بود او را در همان جزیره خارک به خاک بسپارند و یکی دیگر از آنان ماژلان بود که به هند به عنوان گنجینه بزرگ عالم می نگریست و خلیج فارس و دریای عمان را هم مورد تاخت و تاز قرار می داد. لذا بوشهر، جزیره کیش و خارک محلی مناسب برای حمل و نقل پوست نمد زرند بود و آن ها پس از انبار کردن پوست و سایر امتعه این شهر را از قبیل پنبه و خشکبار مانند تخم آفتابگردان، تخم کتان و سایر محصولات آن سامان را روانه مقاصدی دور می کردند که در این راستا شراع های کشتی افراشته و حاملان امتعه زرند را با اشتیاق فراوان حمل می کردن

 

منبع: کتاب زرند به روایت پیشینیان(علی نکوئی)