با شهیدان زرند/

زندگینامه و وصیت نامه شهید اکبر آبرین

اکبر آبرین اولین فرزند خانواده بود که در آذرماه ۱۳۴۲ در روستا بهاءآباد چشم به جهان گشود.دوران ابتدایی را در دبستان ((تلاش)) زادگاهش به پایان رساند و دوره راهنمایی را نیز در مدارس ((شریعتی)) شهرستان زرند و ((توحید)) روستای مطهر آباد پی گرفت. وی سال اول متوسطه را در دبیرستان ((امام خمینی)) شهرستان زرند در رشته ی اقتصاد گذراند. اشتیاق به فراگیری علوم دینی، او را به شهر خون و قیام کشانید؛ او تحصیل در حوزه علمیه قم را انتخاب کرد تا مبلّغ فقهِ جعفری باشد.پس از مدت کوتاهی به علت تعطیل بودن دروس حوزوی در ایام اوج گیری انقلاب، به زادگاهش بازگشت و علیه رژیم پهلوی به فعالیت پرداخت.

نام و نام خانوادگی: اکبر آبرین

نام پدر: علی

تاریخ و محل تولد: ۱۳۴۲/۹/۱۵ – بهاءآباد

شغل: طلبه

تاریخ و محل شهادت: ۱۳۵۹/۸/۲۸ – خرمشهر

سن هنگام شهادت: ۱۶ سال و ۱۱ ماه

صدای زرند،اکبر آبرین اولین فرزند خانواده بود که در آذرماه ۱۳۴۲ در روستا بهاءآباد چشم به جهان گشود.دوران ابتدایی را در دبستان ((تلاش)) زادگاهش به پایان رساند و دوره راهنمایی را نیز در مدارس ((شریعتی)) شهرستان زرند و ((توحید)) روستای مطهر آباد پی گرفت. وی سال اول متوسطه را در دبیرستان ((امام خمینی)) شهرستان زرند در رشته ی اقتصاد گذراند. اشتیاق به فراگیری علوم دینی، او را به شهر خون و قیام کشانید؛ او تحصیل در حوزه علمیه قم را انتخاب کرد تا مبلّغ فقهِ جعفری باشد.پس از مدت کوتاهی به علت تعطیل بودن دروس حوزوی در ایام اوج گیری انقلاب، به زادگاهش بازگشت و علیه رژیم پهلوی به فعالیت پرداخت.

 

پس از پیروزی انقلاب اسلامی و بازگشایی مدارس، در اول اسفند ماه برای گذراندن سال دوم متوسطه به زرند رفت و پس از پایان سال، جهت ادامه ی تحصیل علوم اسلامی به قم بازگشت. وی در تابستان ۱۳۵۸ سعی کرد دِینَش را به کودکان روستایش ادا کند به همین منظور در مسجد زادگاهش کلاس آموزش قرآن دایر کرد.

 

مهرماه ۱۳۵۹ آغاز دومین سال تحصیل طلبه ی جوان شروع درس و بحث در حوزه بود، که با تجاوز ارتش بعثی عراق به میهن عزیزمان همراه شد. آبرین خود را در برابر مسئوولیتی بالتر از تحصیل می دید:دفاع از کیان اسلام و ایران، در سوم مهرماه ۱۳۵۹- درحالی که تنها چهار روز از جنگ گذشته بود- به اتفاق تعدادی از روحانیون، عازم جبهه شد تا این سفر، آغاز هجرتی شیرین در زندگیش باشد. وی چهل و چهارمین نفری بود که از سوی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، ردای جهاد را بر تن کرد.

 

اکبرآبرین1

 

تنها چند روز از حضورش در جبهه می گذشت که بر اثر اصابت ترکش خمپاره، ار ناحیه پامجروح و در بیمارستان بستری شد و با عظشی فزونتر، پس از بهبودی نسبی، به صحنه نبر بازگشتو این بار، دست چپ و چند قسمت دیگر از بدنش دچار سوختگی شدید شد و برای دومین بار روانه ی بیمارستان گشت.هنوز سوختگی های بدنش التیام نیافته بود بود که مجنون وار به سوی وعدگاه دیدار یار شتافت و قلب سلیمش در بیست و هشتم آبانماه ۱۳۵۹ مقارن با ماه محرم، هدف گلوله ی مزدوران بعثی قرار گرفت و از تپش ایستاد.

 

پیکر مطهر او که اولین شهید روحانی شهرستان زرند و اولین شهید منطقه بهشت وحدت است، در روز عاشورای سالار شهیدان، تشییع و در گلزار شهدای منطقه بهشت وحدت، در جوار امام زاده عبدالله ( علیه و علی آبائه تحیه و السلام) با افتخار در خاک آرام گرفت و آبروی منطقه شد.

 

<<وصیت نامه>>

پس از تقدیم عرض سلام خدمت پدر و مادر گرامیم، خواهران و برادران عزیزم، دوستان و آشنایان مهربانم؛ امیدوارم که سلام گرم و صمیمانه ی مرا از میدان نبر حق و باطل بپذیرید.پدر و مادر مهربانم! امیدوارم هیچگونه ناراحتی از اینکه من به جبهه ی جنگ خوزستان رفته ام، نداشته باشید و امیدوارم که شما در برقراری حکومت جمهوری اسلامی به رهبری امام خمینی بت شکن، همکاری فراوانی داشته باشید.

همیشه بچه های خود را طوری تربیت کنید که علیه حکومت های باطل بجنگند.

اکبر آبرین ۱۳۵۹/۷/۸

<<خاطرات>>

((بزرگ شدی، می روی کربلا))

هنوز مدرسه نمی رفت.یک روز به من گفت:((محمود! من بعضی شبها خوابهای خوبی می بینم.))

گفتم:((مثلاََ چه جور خوابهایی؟))

درحالی که چشمانش از فرط خوش حالی می درخشیدند، گفت:(( همین دیشب خواب خیلی خوبی دیدم.آن را برای مادربزرگم تعریف کردم))، او گفت:(( تعبیر خوابت این است که وقتی بزرگ شدی، می روی کربلا.))

مادربزرگش زن متدیّن و قرآن خوانی بود.اکبر از این تعبیرخواب، خیلی خوش حال بود.وقتی به شهادت رسید، با خودم گفتم:(( خوابش تعبیر شد و به خیل کربلاییان پیوست.))

 

انتهای پیام/کتاب ره یافتگان کوی یار(وجیهه پور ده شیخی)