صدای زرند گزارش می‌دهد

شهادت خلبان انقلابی زرند بعد از پیروزی انقلاب اسلامی (+عکس)

همافر یکم علی اکبر شکیب (محمودزاده) معروف به اکبر جواد کالطفعلی یکی از مبارزین انقلابی زرند که در سال ۵۸ بعد از پیروزی انقلاب اسلامی بدست عواملین و گروهک های مخالف انقلاب به شهادت رسیدند.

همافر یکم علی اکبر شکیب (محمودزاده) معروف به اکبر جواد کالطفعلی یکی از مبارزین انقلابی زرند که در سال ۵۸ بعد از پیروزی انقلاب اسلامی بدست عواملین و گروهک های مخالف انقلاب به شهادت رسیدند.

به گزارش صدای زرند، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، عواملین و گروهک های مخالف انقلاب بازهم بی کار ننشستند، آن ها به منظور ایجاد رعب و وحشت و آشفتگی افکار مردم و نیز مخدوش نمودن و ضربه زدن به انقلاب، با شیوه های مختلف اقدام به ترور ناجوان مردانه ی افراد مؤمن و معتقد به انقلاب، به خصوص نیروهای کارآمد نمودند و از گوشه و کنار ایران، خبر ترور افرادی که اکثراً از افراد تأثیر گذار و طرف دار انقلاب محسوب می شدند، به گوش می رسید.

shahid aliakbar shakeb 01

از جمله افراد مذهبی و متعهد به انقلاب که به طرز مرموزی به شهادت رسید، بایستی از شهید علی اکبر شکیب (۱) (محمودزاده) نام برد. وی که فرزند مرحوم حاج جواد محمودزاده زرندی (پدر شهید حسین محمودزاده) بود، در دوم فروردین ماه ۱۳۲۳ ش. در روستای خوش آب و هوای سرباغ زرند به دنیا آمد، دوران ابتدایی را در روستای گیسک، پنجم متوسطه را در دبیرستان پهلوی (سابق) زرند و اخذ دیپلم را در کرمان سپری نمود، پس از آن عازم تهران گردید.

 

استعداد خدادادی، تیز هوشی و پشتکار شهید شکیب باعث موفقیت وی در آزمون پذیرش نیروی هوایی کشور گردید. وی به رغم استخدام در نیروی هوایی، در تمام مراحل زندگی آموزه های دینی و اعتقادی که از کودکی در محضر مادر آموخته بود را سر لوحه زندگی خویش قرار داد.

 

شایان ذکر است وی که آموزش قرآن را از مادرش مرحوم حاج خدیجه سوارزاده فرزند حسین که به حاج رخساره و از قاریان و حافظان قرآن در کرمان و منطقه سرباغ زرند به شمار می آمد، فرا گرفته بود، در تمام دوران حیات خود، همواره با صدای بلند اقدام به خواندن سوره های قرآن و برپایی نماز در اول وقت می نمود.

 

در اواخر دهه ی ۴۰ ش. ضریب هوشی بالا، تخصص به امور فنی و مهارت در خلبانی، باعث شد تا شهید شکیب به همراه تعدادی دیگر از مهندسین و خلبانان ماهر، جهت گذراندن دوره آموزشی پرواز در جنگنده ها راهی پایگاه های آموزش هوایی سیمور جانسون، کارولینای ،F به خصوص هواپیمای جنگی از نوع فانتوم ۴ شمالی و پترسون در ایالت کلرادوی آمریکا نمود. آموزش این نوع هواپیما که در آن زمان از جت های جنگنده ی پیشرفته دنیا محسوب می گردید، افراد زبده و متعهد و علاقه مند را می طلبید که شهید شکیب با اتکاء به خدا و توسل به ائمه معصومین (ع) توانست با مدارج بالا در امور فنی پرواز، به آن دست یابد.

 

شهید شکیب موارد برخورد هم دوره ای ها و همکاران آمریکایی را در آن کشور، در زمینه ی خواندن قرآن، برپایی نماز، و روزه گرفتن را در بازدیدهایی که از زرند داشت، برای خانواده اش نقل کرده است. مرحوم مادرش در زمان حیات در خصوص موضوع برپایی نماز فرزندش در آمریکا چنین نقل کرده است:

 

«شهید علی اکبر شکیب از دوران دبیرستان نماز سر وقت را با جدیت انجام می داد و زمانی که به دیدن خانواده اش به زرند می آمد، خواندن و تفسیر سوره های قرآن را با بیانی فصیح و به طرز بسیار زیبا معنی می کرد. گاهی به او شک می کردم که او در نیروی هوایی مشغول به کار شده یا در حوزه علمیه، که این قدر جالب قرآن را معنی می کرد. آن مرحوم نه تنها در آمریکا تحت هیچ شرایطی، اعتقادات مذهبی و باورهای دینی خود را فدای فرهنگ آن کشور نکرد، بلکه در جهت ترویج مسایل مذهبی و نیز تبلیغ دین مبین اسلام فعالیت می کرد.

 

همکاران آمریکایی پسرم، خواندن مرتب و به وقت نماز او را به ورزش تشبیه کرده بودند. در این زمینه، طی مباحثات و مناظره های زیادی که با آمریکایی ها داشت، با بیان فلسفه ی نماز و ارتباط با خدا، با آوردن ادله های محکم و مستدل، آنها را به مسایل مذهبی و فرهنگ اسلام آشنا می ساخت، تا آنجا که تعدادی تحت تأثیر گفتگوهای او قرار می گرفته و عده ای هم قانع می شدند.

 

اشتیاق او در بحث مباحث مذهبی با آمریکایی ها، بدانجا کشید که تقاضا نمود تعدادی کتاب و نوارهای مذهبی برای او به آمریکا بفرستیم. در آن زمان که در کشور خفقان حاکم بود، از ارسال کتب مذهبی به شدت جلوگیری می کردند. یک روز تصمیم گرفتیم تا نوار اذان رابرایش بفرستیم، بعد از تهیه ی نوار، آن را به شهربانی بردیم و با خواهش و تمنای زیاد، مأمورین نوار مربوطه را از اول تا آخر شنیدند؛ پس از اطمینان آن را بسته بندی و اطراف آن را پلمپ کردند و سپس آن را به آمریکا فرستادند.

 

شهید علی اکبر شکیب، بارها تعریف می کرد که بهترین دین را ما مسلمانان داریم که متاسفانه قدرش را نمی دانیم. آن مرحوم روزه گرفتن را در کشور بیگانه، شیرین و با لذت بیشتری می دانست. وی در ارتباط کنجکاوی آمریکایی ها بر مسایل شرعی می گفت: در چندین جلسه، تعدادی آمریکایی با من که تنها بودم، به مباحثات مذهبی پرداختند، اما به لطف خدا در هر مناظره، آن ها محکوم می شدند، تا این که جهت محکوم کردن و از میدان به در کردن من، یک کشیش را همراه خود آوردند.

 

در آن روز از خدا کمک خواستم تا از آن مناظره مذهبی سربلند بیرون بیایم. آن کشیش از پسرم خواسته بود تا به مسیحیت بگرود یا آن که ثابت کند که اسلام دین ارزشمندی است و دین کهنه پرستان و خرافی نمی باشد.

 

در این مناظره که بیش از دو ساعت طول کشیده بود، پسرم با استفاده از مصادیق قابل لمس به آن کشیش گفته بود: اگر یک اتوموبیل جدید و مدرن تری وارد بازار شود، آیا شما بازهم از اتوموبیل قدیمی خود استفاده می کنید؟ کشیش و سایر آمریکایی ها یک زبان گفته بودند: مسلم است از اتوموبیل جدید استفاده می کنیم!

 

با چنین جوابی به آن ها گفت: دین اسلام و آخرین پیامبر ما مسلمانان، آخرین دین خدا می باشد که به قول امروزی ها، جدید و مدرن است، در حالی که مسیحیت  که ما مسلمانان، به آن دین احترام گذاشته و آن را قبول داریم  قبل از اسلام از طرف خدا عرضه شده است. با چنین استدلالی آن کشیش حرف او را قبول کرد.

 

علاقه بیش از حد پسرم به مسایل مذهبی، گرایش او را به مجالست با علما و روحانیون افزایش می داد و همواره سعی می نمود با خواندن کتاب های مذهبی، اطلاعات دینی خود را افزایش می داد.

 

یک روز پدرش مرحوم حاج جواد محمودزاده به او گفت: چرا با لباس یونیفورم خلبانی، به دیدن ما نمی آیی؟ که او در جواب گفته بود: دوست ندارم لباس من باعث فخر فروشی شود و به خاطر لباس، به من احترام بگذارند. پیروان حضرت محمد (ص) و مولایمان حضرت علی (ع) نباید ریاکار و متکبر باشند؛ باید به هر مقام و منصبی رسیدند، تکبر و غرور خود را کنار بگذارند (۲)».

 
حاج فرج الله محمودزاده (پدر شهید حسین محمودزاده) و برادر ارشد، شهید علی اکبر شکیب در ارتباط تعهد اخلاقی و حس نوع دوستی برادر خود، و اهمیت دادن به جان و مال هم وطنان و این که آمریکایی ها به این مسایل بی توجه بودند، موردی را که از برادر خود شنیده است، این گونه به خاطر می آورد:

 

«در یک برنامه ای اعلام گردید که مستشاران آمریکایی در ایران، قصد بمباران آزمایشی منطقه ای را در اطراف تهران دارند، از این رو تمام افراد نیروی هوایی به حال آماده باش در آمدند. در آن روز برادرم با تعدادی از همافران مذهبی به مشورت پرداختند تا به طریقی بمباران هوایی را توسط آمریکایی ها، مختل نمایند. پس از شور با دوستان انقلابی، در زمان مانور هوایی، ناگهان رادار دستگاه را از کار می اندازند و بدین سان عملیات به اجرا گذاشته نمی شود.

 

روز بعد برادرم و سایر پرسنل که موجب قطع رادار شده بودند در یک جلسه توبیخ می شوند. برادرم در جلسه ی توبیخ گفته بود: مستشاران آمریکایی حق ندارند تا چنین آزمایشاتی را در خاک ایران آن هم نزدیک شهر و سکونت مردم انجام دهند. با چنین اعتراضی، او مورد تهدید قرار گرفت. چنین برخوردهایی، علاقه او را به انقلاب و پیروی از امام خمینی (ره) بیشتر نمود. رفتار و برخورد او با نوجوانان، کودکان و افراد کهن سال بسیار مهربان بود؛ تواضع و فروتنی او با مردم بی نظیر بود.»

 

سال ۱۳۵۶ ش. که زلزله ی زرند باعث کشته و مجروح شدن تعداد زیادی از اهالی سرباغ، گیسک و باب تنگل گردید. با شنیدن خبر وقوع زلزله بلافاصله شهید شکیب از طریق بندرعباس خود را به زرند و سرباغ می رساند. در آن زلزله علاوه بر افراد فامیل او که در زیر آوار فوت کرده بودند، شوهر خواهر و سه خواهرزاده ی او در زیر آوار فوت کردند و تنها خواهرش حاج کبری (مادر شهید یدالله سرداری) زنده مانده بود. پس از آن که شهید علی اکبر شکیب خواهرش را در آن وضعیت می بیند او را در آغوش می گیرد و اظهار همدردی او باعث التیام آلام مصیبت بازماندگان می گردد.

 

شهید علی اکبر شکیب پس از اتمام مراحل مختلف آموزش در آمریکا، به عنوان همافر یکم در پایگاه های مهرآباد (پایگاه مرکزی تهران) پایگاه سوم شکاری شاهرخی همدان (پایگاه منطقه ی سردسیر) و پایگاه نهم شکاری بندرعباس (پایگاه منطقه ی گرمسیر) به خدمت پرداخت. آن مرحوم به لحاظ تسلط کشورهای دیگر در نیروی هوایی، استعفای خود را نوشت، اما با اصرار خانواده مبنی بر این که مملکت به افراد مؤمن و متعهد و دلسوز نیازمند است، در اوج خفقان با حفظ روحیه مذهبی خود به کار اشتغال داشت تا این که در سال ۱۳۵۷ انقلاب اسلامی به پیروزی رسید.

 

وی سه روز قبل از پیروزی انقلاب، یعنی در ۱۹ بهمن ۱۳۵۷ ، به اتفاق سایر همکاران همافر، به دیدار امام خمینی (ره) رفته و ضمن پذیرش عضویت در انجمن اسلامی با معمار کبیر انقلاب، بیعت و پیمان می بندند.

 

خدمت آن شهید بزرگوار به نظام مقدس جمهوری اسلامی، بیش از شش ماه طول نکشید، دشمنان انقلاب که در کمین نیروهای انقلابی، کارآمد و ارزشی بودند، در ۱۸ مرداد ۱۳۵۸ ، زمانی که شهید شکیب در حین برگشت مأموریت خود از تهران، عازم بندرعباس بود  و در این سفر قصد دیدار با خانواده اش را داشت  در حوالی مسجد ابوالفضل یزد مورد سوء قصد عناصر مزدور قرار گرفته و در همان روز که مقارن با ماه مبارک رمضان بود، به خیل شهدای انقلاب اسلامی می گرود.

 

سرهنگ حاج علی محمودزاده، برادرزاده ی شهید شکیب که هم اکنون (اردیبهشت ۹۱) بازنشسته سپاه پاسداران زرند است، ماجرای ترور عموی خود را به نقل یکی از دوستان آن مرحوم، این گونه روایت می کند:

 

«حدود ۱۰ سال بعد از شهادت عمویم، جهت سرکشی به یک قطعه زمین آن مرحوم، عازم تهران شدم. یکی از دوستان عمویم به نام حاج آقا امامی که در همسایگی زمین عمویم اقامت داشت. بعد از آن که خود را معرفی کردم، در ارتباط با ترور ناجوانمردانه ی عمویم گفت: آن شهید بزرگوار در تمام موارد صداقت و سادگی، سرلوحه کارش بود. محبت و صفای باطنی او بر کسی پوشیده نبود. مخالفت او با سیاست های رژیم پهلوی، به خصوص یکه تازی و آقا بالا سر بودن آمریکایی ها او را رنج می داد. این موضوع که آن مرحوم، مخالف رژیم است، در بین عناصر وابسته به رژیم و عواملین ساواک محرز شده بود.

 

روزی که آن شهید، هماهنگی دیدار همافران با امام (ره) با یونیفورم نظامی را برنامه ریزی و با سایر همافران به دیدار امام (ره) رفت، مورد تعقیب عناصر ضد انقلاب قرار گرفت، تا این که موقعیت ترور وی در حین برگشت از مأموریت (حوالی مسجد ابوالفضل یزد) فراهم و نسبت به اجرای نقشه ی خود اقدام می کنند (۳) ».

 

نقل شده است: پس از گذشت چند روز از شهادت علی اکبر شکیب، چوپانی که در آن اطراف به چرای گوسفندان مشغول بوده، جسد آن مرحوم را مشاهده و موضوع را به پاسگاه مهدی آباد که نزدیک ترین پایگاه امنیتی بوده است، با بیان این که دکتری را کشته اند، اطلاع می دهد. بعد از انتقال جسد به پزشکی قانونی یزد، مسئولین وقت، عکس آن شهید که مخدوش و نامشخص بوده است را در نشریات چاپ نمودند و پس از مدتی که خانواده اش از ماجرا مطلع می شوند جهت شناسایی جسد عازم یزد می شوند، که معلوم می شود مدتی قبل به دستور دادستان وقت یزد، آن جسد به خاک سپرده شده بود. لذا خانواده اش با شناسایی لوازم به جا مانده از وی چون: عینک و دستخط و نامه هایی که به همسرش نوشته بود، از شهادت وی اطمینان حاصل می کنند.

 

ترور ناجوانمردانه وشهادت علی اکبر شکیب که بر روی سنگ قبر او قید گردیده است، همراه با به سرقت بردن اتوموبیل شخصی وی (شورلت تیمساری ۲۵۰۰ ) و کلیه ی اسناد و مدارک بوده است. این اتفاق پس از گذشت سه ماه و ده روز از ترور شهید مطهری صورت می گیرد.

 

shahid aliakbar shakeb 3

سنگ قبر شهید علی اکبر شکیب (محمودزاده زرندی) در یزد

از شهید شکیب که در سال ۱۳۵۴ ش. ازدواج نمود، دو فرزند: محسن شکیب ۳۶ ساله (مهندس برق و از مدیران برق منطقه ای استان اصفهان) و یک دختر به نام نسیم ۳۲ ساله به یادگار مانده است. (۴).

shahid aliakbar shakeb 2

برگزاری مراسم یادبود شهید شکیب (محمودزاده زرندی)
توسط همکارانش ( شعبه رادار پایگاه بندرعباس ۱۳۵۸/۰۶/۱۶ )

 

 

پی نوشت:

 

۱- شهید شکیب در زمان اعزام به آمریکا، فامیل خود را تغییر داد. لازم به ذکر است فامیل محمودزاده که در اصل اهل سرباغ هستند، از افراد مذهبی و معروف زرند به شمار می آیند. اجداد و پدران این فامیل و نیز فامیل های دیگر که در منطقه ی سرباغ اقامت داشتند، حق بزرگی به گردن مردم زرند و حتی توابع دارند. آنها قرن ها پیش که هنوز موتورهای دیزلی و یا برق به زرند نرسیده بود و اهالی، به خصوص بانوان که تا شصت، هفتاد سال پیش، جهت تأمین نان خانواده با آسیاب های دستی، گندم را به سختی و با مشکلات فراوان آرد و نان را آماده می کردند، با توجه به دو رشته چشمه سار آب شیرین و گوارا که از سلسله جبال کوه های شرق زرند جاری بود، علاوه بر آبیاری باغات و اراضی شاهرمزد، با تحمل سختی ها نسبت به احداث ۴ آسیاب آبی از ۱۸  آسیاب اقدام نمودند. چنین خدمت بزرگی که تنها در سر باغ امکان داشت، بانوان خانه دار، آسیاب های دستی را کنار ریختند و به مردان سپردند که آن ها را با الاغ به آسیاب های سرباغ برسانند و آرد کنند. « جوال ها » گذاشتند و گندم ها را درون در جایی شنیدم به لحاظ کیفیت در آرد کردن، این آسیاب ها حتی از اطراف رفسنجان هم گندم ها را به سرباغ می بردند. به اعتقاد این جانب، خدمات مردان سخت کوش سرباغ را در سه مورد دانست: نخست آسیاب های آبی، دوم تأمین انواع میوه های سردرختی مردم زرند که در آنجا معروف بود و مورد آخر، آماده سازی محیط تفریحی و پذیرایی صمیمی از مردم زرند که در زیر درختان سر به فلک کشیده چنارهای قدیمی و آب روان، ساعاتی را با صدای بلبلان سپری می کردند. ای کاش پژوهشگرانی  با توجه به وجود افراد کهن سال آن منطقه  به پیشینه ی آسیاب های آبی در آن منطقه می پرداختند، تا این موضوع مهم تاریخی از جهات مختلف مورد تحقیق و پژوهش قرار گیرد و در تاریخ زراوند زرخیز کهن ثبت و ضبط گردد (مؤلف).

 

۲- برگرفته از تحقیقات مکتوب مورخه ۱۳۹۱/۰۲/۱۶ خانم مه دخت عسکری (دبیر ادبیات) و مهندس ناصر رحمانی پور (خواهر زاده و برادر زاده ی شهید علی اکبر شکیب  محمودزاده ).

 

۳- نقل تلفنی ساعت ۱۰ شب دوشنبه ۱۳۹۱/۰۲/۱۸

 

۴- بر روی سنگ قبر وی (بهشت زهرای خلد برین یزد) این جملات نقر بسته است: افسوس، افسوس کزین جهان فانی رفتی غلطتیده به خون، تو در جوانی رفتی  تا زنده ایم از آتش هجرت همه روز  سوزد دل ما که در جوانی رفتی. آرامگاه ابدی همافریکم علی اکبر شکیب (محمودزاده زرندی) فرزند حاج جواد که در راه بازگشت مأموریت از تهران به طرف بندرعباس بین جاده یزد  کرمان در تاریخ ۱۳۵۸/۰۵/۱۸ در سن ۳۵ سالگی به دست عناصر مخرب ناجوانمردانه به شهادت رسید.

 

۵- در این جا لازم می دانم تا از همکاری فرزندان حاج اکبر عسکری، یعنی خواهرزادگان شهید شکیب، خانم ها: مه دخت عسکری (دبیر ادبیات مدارس شاهد)، فریبا عسکری (پرستار اتاق عمل بیمارستان امام علی (ع) زرند)، جمیله عسکری بیمارستان باهنر کرمان)، سمیه عسکری (کارمند سنگ آهن جلال آباد)، ستوان حسن عسکری (خلبان در ICU (پرستار بخش بندرعباس)، مهندس محسن شکیب (فرزند آن شهید)، مهندس ناصر رحمانی پور (مدیر پالایشگاه کک سازی و قطران و برادرزاده ی شهید)، حاجیه مطهره محمودزاده (خواهر شهید شکیب)، حاجیه منوره محمودزاده (همسر برادر شهید) و سایر افراد که این جانب را در تحقیق یاری نمودند، تشکر می نمایم (مؤلف).

 

انتهای پیام/

منبع: کتاب انقلاب اسلامی در زرند (مهدی سهرابی زرندی)