داستان جالب گربه را دم حجله کشتن

صدای زرند: داستان جالب گربه را دم حجله کشتن.

Gorbeh

میگویند در ایام قدیم دختری تندخو و بد اخلاق وجود داشته که هیج کس حاضر به ازدواج با او نبوده است.

 

پس از چندی پسری از اهالی شهامت به خرج می دهد و تصمیم می گیرد که با وی ازدواج کند.

 

بر خلاف نظر همه، او میگوید که میتواند دخترک را رام کند. خلاصه پس از مراسم عروسی، عروس و داماد وارد حجله میشوند و… چند دقیقه از زفاف که میگذرد پسرک احساس تشنگی میکند.

 

گربه ای در اتاق وجود داشته از او میخواهد که آب بیاورد. چند بار تکرار میکند که ای گربه برو و برای من آب بیاور. گربه بیچاره که از همه جا بی خبر بوده از جایش تکان نمی خورد تا اینکه مرد جوان چاقویش را از غلاف بیرون می کشد و سر از تن گربه جدا میکند. سپس رو یه دختر میکند و میگوید برو آب بیار….!!